مهدیارمهدیار، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

عشق من و بابایی

بدون عنوان

ققلی فردا جلسه هیات مدیره دارم ، بدجور هم سرم شلوغه . اما الان یاد گرفتم مطلب بزارم تو وبلاگ . واسه همینه که تا الان بیداریم . درضمن امشب سر شام ، نمیدونم چی شد که یهو شروع کردی به تکون خوردن . چه خبره اونجا؟ . اونقدر محکم تکون می خوردی که حتی من هم تونستم حرکتتو با دستم حس کنم. بدجووووورررررررررررررررررررررررررررررررررر منتظرم ببینمت . ( مامانت هم اینجاس . میگه منم منتظرم ) . الان 18 هفتگی هستی . یعنی 22 هفته مونده تا بیااااااااااااایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی به این دنیایی که ...........................!!!! بیخیال بعدا خودت میای میبینی ( ) بقیه شو بعدا خصوصی بهت میگم . الان مامان داره نگا میکنه . ...
31 فروردين 1392

توجه توجه

سلام . ققلی خوبی ؟ ققلی شعری که تو وبلاگ گذاشته شده رو من واسه مامانت گفتم . انشالله یه روز به دنیا میای و بزرگ میشی و میتونی بخونی ( ازدواج هم میکنی ). از الان بگم بابات خیلی مهربونه . دنیا اومدی ، خودت میبینی که چقد دوست داره . حرفای مامانتو گوش نکنیا . بیا با هم دوست بشیم . به نفعته . ...
31 فروردين 1392

شعر جدید از پدرت به اسم رسم عاشقی

امشب به رسم عاشقي مي بوسمت ميبوسمت همچون گلي در باغ دل ، مي بويمت مي بويمت هر دم بگويم وصف تو ،‌ با هر غريب و آشنا اما نشد خالی دلم ، مي گويمت مي گويمت قلبم پر از سوز تو شد ،‌ چشمم تر و فكرم خراب اين ها نشان عاشقيست ، مي خواهمت مي خواهمت از چشم تو خواندم زياد ، سرِّ درون سينه ات ابراز عشق پاك توست ، مي دانمت مي دامنت ...
31 فروردين 1392
1